پایان غیبت صغری
این اولین مطلبی هست که اینجا می نویسم وبا توجه به اینکه میدونم فعلآ اینجا ازبازدیدکننده و ویزیتور خبری نیست و به قول معروف پرنده توش پر نمیزنه و به عبارتی تعداد خوانندگانش منحصر میشه به من ،تصمیم گرفتم اونو اختصاص بدم به یه گفتکوی خودمونی و یه نفره با خودم :
سلام بی غم جان
الحق که علی بی غمی
بعد چندین و چند ماه زحمت کشیدی آپ دیت راخجالت زده کردی و یه کلیک ناقابل خرجش کردی و بالأخره دو خط اینجا نوشتی
!
ولی خوب همین حضور بی مقدمه و سرزدن مجدد من به اینجا نشونۀ اینه که هنوز فراموش نکردم که یه روزی به سرم زده بود و میخواستم بعد یه عمری همت کنم و با راه انداختن یه وبلاگ کوچیک توجمع بلاگربه خانوادۀ بزرگ اهل قلم فارسی زبان دنیای اینترنت ملحق بشم
وبلاگنویس بشم و توی وبلاگ خودم گه گداری چند خطی به یادگار بر این صفحۀ بی نهایت اینترنت بنویسم
زمان این تصمیم گیری بزرگ تا ریخی هم احتمالآباید یکی ازهزاران شبی باشه که با وبگردی و وب خوانی به صبح رسوندم واززوربیکاری شایدم بی خوابی تصمیم گرفتم وقت بذازم واین وبلاگ رااینجا راه بندازم تا حد اقل قدم اول را برداشته باشم
فردای اون شب تاریخی هم جناب علی بی غمی که خودم باشم به راحتی تمام ماجرای وبگردی شب گذشته واز جمله قصۀ دل دادن و قلوه _یا به عبارتی وبلاگ_ گرفتن شبانه با بلاگ اسپات را به کلی فراموش میکنه
در نتیجه این تساهل بزرگ تاریخی ، پروژۀ وبلاگنویسی درهمون قدم اول متوقف میشه و به همین موازات درِ وبلاگ تازه تاسیسش هم به مدت نامعلوم تخته
انتخاب قالب ،تهیه کردن محتوا،به روزکردن وبلاگ و باقی قضایا هم حواله میشه به وقت گل نی
.........بگذریم
امشب میخواستم دستی به سروگوش این ستون نامرتب و گرد و خاک گرفتۀ
favoris
کامپیوترم بکشم و مرتبش کنم که بر حسب اتفاق نظرم به لینک اینجا افتاد
کلیک کردن همان و چشم بنده به جمال این علی بی غم بلاگرکه این مدت طولانی اینجا تنها مونده روشن شدن همانا و متآثر شدنم هم به همانا.
نتیجه این که جوزده شدم و تصمیم گرفتم بدینوسیله و از پشت این کیبورد حضور غیرفعال و مجددم را در صحنۀ وبلاگستان فارسی _حالا نه به همه ولی حدأقل به خودم_ اعلام کنم
ارادتمند حاضر در صحنه
علی بی غم
سلام بی غم جان
الحق که علی بی غمی
بعد چندین و چند ماه زحمت کشیدی آپ دیت راخجالت زده کردی و یه کلیک ناقابل خرجش کردی و بالأخره دو خط اینجا نوشتی
!
ولی خوب همین حضور بی مقدمه و سرزدن مجدد من به اینجا نشونۀ اینه که هنوز فراموش نکردم که یه روزی به سرم زده بود و میخواستم بعد یه عمری همت کنم و با راه انداختن یه وبلاگ کوچیک توجمع بلاگربه خانوادۀ بزرگ اهل قلم فارسی زبان دنیای اینترنت ملحق بشم
وبلاگنویس بشم و توی وبلاگ خودم گه گداری چند خطی به یادگار بر این صفحۀ بی نهایت اینترنت بنویسم
زمان این تصمیم گیری بزرگ تا ریخی هم احتمالآباید یکی ازهزاران شبی باشه که با وبگردی و وب خوانی به صبح رسوندم واززوربیکاری شایدم بی خوابی تصمیم گرفتم وقت بذازم واین وبلاگ رااینجا راه بندازم تا حد اقل قدم اول را برداشته باشم
فردای اون شب تاریخی هم جناب علی بی غمی که خودم باشم به راحتی تمام ماجرای وبگردی شب گذشته واز جمله قصۀ دل دادن و قلوه _یا به عبارتی وبلاگ_ گرفتن شبانه با بلاگ اسپات را به کلی فراموش میکنه
در نتیجه این تساهل بزرگ تاریخی ، پروژۀ وبلاگنویسی درهمون قدم اول متوقف میشه و به همین موازات درِ وبلاگ تازه تاسیسش هم به مدت نامعلوم تخته
انتخاب قالب ،تهیه کردن محتوا،به روزکردن وبلاگ و باقی قضایا هم حواله میشه به وقت گل نی
.........بگذریم
امشب میخواستم دستی به سروگوش این ستون نامرتب و گرد و خاک گرفتۀ
favoris
کامپیوترم بکشم و مرتبش کنم که بر حسب اتفاق نظرم به لینک اینجا افتاد
کلیک کردن همان و چشم بنده به جمال این علی بی غم بلاگرکه این مدت طولانی اینجا تنها مونده روشن شدن همانا و متآثر شدنم هم به همانا.
نتیجه این که جوزده شدم و تصمیم گرفتم بدینوسیله و از پشت این کیبورد حضور غیرفعال و مجددم را در صحنۀ وبلاگستان فارسی _حالا نه به همه ولی حدأقل به خودم_ اعلام کنم
ارادتمند حاضر در صحنه
علی بی غم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر