۱۳۸۴-۱۰-۰۷

جذابيت های تهران

در سال گذشته اعلام شد که تهران یکی از ده شهر نامطلوب جهان برای سکونت شناخته شده. اما تهران جذابيت های منحصر بفردی هم دارد که در هيچ جای دنيا نظير ندارد :
تهران تنها شهری است که در آن می توانيد وسط خيابانهای آن نماز بخوانيد، وسط پارک شام بخوريد، در رستوران به ديدن مانکن های لباس های مدل جديد برويد، در تاکسی نظرات سياسی تان را بگوييد، در کوه برقصيد، اما برای ملاقات با نامزدتان بايد به يک خانه خلوت برويد
تهران تنها شهری است که در آن دو نفر روی دوچرخه می نشينند، چهار نفر روی موتورسيکلت مینشينند، شش نفر توی ماشين می نشينند، ۲۵ نفر توی مينی بوس می نشينند و ۶۰ نفر سوار اتوبوس می شوند
تهران تنها شهری است در دنيا که پياده ها حتما از وسط خيابان رد می شوند، اتومبيل ها حتما روی خط عابر پياده توقف می کنند و موتورسيکلت ها حتما از پياده رو عبور می کنند
تهران تنها شهر دنياست که در آن هميشه همه چراغ ها قرمز است، اما هر کس دوست داشت از آن عبور می کند
در تهران از همه جای ماشين ها صدا در می آيد، جز از ضبط صوت آن
در تهران هيچ جای زنها معلوم نيست، با اين وجود مردها به همه جاهايی که ديده نمی شود نگاه می کنند
همه در خيابان ها و پارک ها با صدای بلند با هم حرف می زنند، جز سخنرانان که حق حرف زدن ندارند
تهران تنها شهری است در دنيا که همه صحنه های فيلمهای بزن بزن را در خيابان های شهر می توانيد ببينيد، اما تماشای اين فيلمها در سينما ممنوع است
مردم وقتی سوار تاکسی می شوند طرفدار براندازی هستند، وقتی به مهمانی می روند اصلاح طلب می شوند و وقتی راه پيمايی می کنند محافظه کارند و وقتی سوار موتورسيکلت می شوند راست افراطی می شوند
رانندگی در تهران مثل سياست ايران است، هرکسی هر کاری دلش بخواهد می کند، اما همه چيز به کندی پيش می رود
ماشين ها در کوچه های تنگ با سرعت ۷۰ کيلومتر حرکت می کنند، در خيابانها با سرعت ۲۰ کيلومتر حرکت می کنند و در بزرگراهها پارک می کنند تا راه باز شود
در شمال شهر تهران مردم در سال ۲۰۰۸ ميلادی زندگی می کنند و در جنوب شهر در سال ۷۰ هجری قمری

منبع: متن بالا نوشته من نیست و بقول یکی از دوستان باید کار آقای نبوی باشه ، در هر صورت دست نویسندش درد نکنه

۱۳۸۴-۰۹-۱۸

نتايج قرعه كشي مسابقات جام جهاني فوتبال آلمان

از فوتبال دیگه نمیشه فقط به عنوان یه رشته ورزشی نام برد، باید قبول کرد که واژه فوتبال حدود ومرزهای عادی ومعمولی یک رشته ورزشی را پشت سر گذاشته وشعاع گسترده تری را تحت پوشش قرارمیده و در عصر حاضر پا به عرصۀ تجارت، اقتصادو حتی سیاست هم گذاشته
امروزه فوتبال به بک فرهنگ بین المللی تبدیل شده، فرهنگی که شهرت ومحبوبیتش مرزهای همۀ کشورهای فقیر وثروتمند دنیا را درنوردیده وحتی به زندگی اجتماعی وحریم شخصی افراد هم نفوذ کرده ومیتونم بگم کمتر خونه ای را میشه پیدا کرد که گهگاهی توش صحبتی از فوتبال نشه یا اعضای خانواده حداقل یکبار یکی از بازیهای تیم ملی را دسته جمعی نگاه نکرده باشند، هنوزیادم نرفته جشن فراموش نشدنی و پر شور وحالی که میلیونها نفر را از خوشحالی به رقص و شادی درآورده بود وهیجانش حتی پیرمردها وپیرزنهایی را به خیابون ها کشیده بود که تا به اونروزتنها معنی کلمۀ فوتبال براشون مترادف بود با مزاحمت وسر وصدای بچه های محله که وقت و بی وقت بساط گل کوچیک راه میندازن اونروز موج شادی ایران را درنوردید و شهرهای ایران پهناور با صدای ایران، ایران به هم وصل شدند
تا اونجایی که من یادمه توی این بیست سال اخیر ملت ایران فقط دو بار برای ابراز شادی و جشن وسرور به این شکل عظیم وهمگانی به خیابان ها سرازیر شدن و لحظاتی شاد و لذتبخش را با هم تقسیم کردند
این دو روز یکی روزسوم خرداد1361روز آزادی خرمشهر ودیگری8 آذر 1376 روز پیروزی تیم ملی فوتبال ایران بر استرالیا و راهگشایی به جام جهانی 98 فرانسه بود
از قدیم میگفتن تا سه نشه بازی نشه، امیدوارم که این ضرب المثل مصداق پیدا کنه و سومین جشن ملی و سراسری را بزودی شاهد باشیم
فکر میکنم که تاحالا دیگه همه خبر دارند که تیم ایران به عنوان یکی از تیمهای منتخب آسیا در بازیهای جام جهانی فوتبال شرکت میکند و همین امر باعث شده که خیلی ها مشتاقانه و با بیصبری منتظرباشندتا اعلام نتایج قرعه کشی و دسته بندی گروهها رابدانند، من هم تصمیم گرفتم مثل این سیصد میلیون نفر مراسم قرعه کشی جام جهانی را به طورمستقیم تماشا کنم
مراسم حدود یک ساعت میشه که تمام شده و من که مثلاً میخواستم آنلاین گزارش کنم هنوز مشغول نوشتنم!

اینم از رده بندی تیمها و چند تا نکته کوچیک برگزیده شده از مراسم قرعه کشی
گروه يك : آلمان........ كاستاريکا........... لهستان.............. اكوادور
گروه دو : انگليس...... پاراگوئه........... ترينيداوتوباگو.......... سوئد
گروه سه : آرژانتين..... ساحل عاج.... صربستان و مونته نگرو..... هلند
گروه چهار : مكزيك...... ايران.............. آنگولا.............. پرتغال
گروه پنج : ايتاليا.......... غنا.............. آمريكا............. چك
گروه شش : برزيل....... كرواسي........... استراليا............ ژاپن
گروه هفت : فرانسه...... سوييس......... كره جنوبي............ توگو
گروه هشت : اسپانيا...... اوكراين......... تونس..............عربستان

رقابتهاي جام جهاني سال آینده از تاریخ نوزده خرداد تا هیجده تیر در کشور آلمان برگزارمیشود
تیم ملی فوتبال ایران به مصاف مکزیک می رود

پيتر ولاپان دبير كل كنفدراسيون فوتبال آسيا پيش بيني كرد كه تيم ملي فوتبال مكزيك شگفتي ساز مسابقات جام جهاني فوتبال در آلمان خواهد بود
آلمان - کاستاریکا دیدار افتتاحیه جام جهانی را برگزار خواهند کرد

۱۳۸۴-۰۹-۱۶

غیبت نیمه صغری وظهور مجدد

حدود یک سالی از تاریخ آخرین انتشار این وبلاگ میگذره و طی این مدت حسابی خاک خورده ، امروز دیگه رگ غیرتم گل کرد وتصمیم گرفتم دستی به سر وگوش این وبلاگ نیمه متروک وفراموش شده بکشم و بقولی وبلاگ تکونی _بخوانید به روز رسانی_ بکنم
برای شروع کار، عکس بالای ستون سمت چپ وبلاگ را که پارسال به مناسبت نوروز۱۳۸۴ انتخاب کرده بودم عوض کردم
. تنها رابطه ای که دیگه با اینجا نداشت مناسبت بود.راستی که زمان چقدر زود میگذره
یه غبار نه ماهه روش نشسته بود که موفق به پاک شدنش نشدم. بهش میگن گذرِ زمان. گردو غباری که به جا میگذاره با هیچ پاک کننده وغبارزدا و شوینده ای قابل زدودن و پاک کردن نیست
گشتم نبود نگرد که نیست
عکس جدید یک
مینیاتور زیبا اثر جلیل جوکار هست که بر حسب اتفاق روی اینترنت پیدا کردم وجایگزین عکس قبلی شد
تصمیم دارم اگر فرصتی و صدالبته همتی در کار بود_جمله شرطی قریب به محال_ به مرور زمان تغییراتی در وبلاگ ایجاد کنم.تغییرات جزیی مثل به روز رسانی لینکهای دوستان واضافه کردن ارتباطات جدید وحذف لینکهای مرده وتغییرات بزرگتری از جمله راه اندازی لینکدونی و آلبوم عکس جزو برنامه های آیندۀ وبلاگ هستند.
دیرو زود داره ولی سوخت و سوز نداره
در حال حاضر یک مشکل اساسی برای نمایش صحیح وبلاگ در مرورگرهای مختلف دارم و فقط
موزیلا صفحه را تقریباً بدون مشکل نمایش میده
میدونم که اِشکال از قالب وبلاگ هست ولی هنوز نمیدونم چطور میتونم اصلاحش کنم.
اَگر بر حسب اتفاق کسی میتونه کمک یا راهنمایی برای حل این مشکل بکنه پیشاپیش اَزش تشکر می کنم

۱۳۸۳-۱۲-۲۶

چهارشنبه سوتی

میگم: سلام
میگه: اَل------------و
میگم: خوبی
میگه: بلند صحبت کن ،نمیشنوم
میگم: صدات خیلی بد میاد ،کجا یی
میگه: ایراااااان زززززمین
میگم: چه خبره ایران زمین ،خیلی شلوغه اِنگار! سال تحویل جلو افتاده یا بازم ایران به جایی گل زده
میگه: اَل------------و ،توپ--------میترکونیم
میگم: چقدر سر وصدا میاد ! نکنه خدای نکرده بازم داره زمین لرزه میاد اونجا ،آخه قربونش برم ایران زمین ما بلیطش تو زلزله خیزی برده ،این چند ماه اخیر هم که انگار فستیوال زلزلست ،میگن تهران هم که فعلأ تو لیست انتظاره
راستی صحبت زلزله شد ، ببینم مجلس هفتم بالأخره تصمیمی راجع به طرح انتقال پایتخت به خارج از تهران گرفت
خبرنداری چه مقدار از بودجۀ امسال کشور را اختصاص دادن به برنامۀ آماده سازی تهران برای مقابله با زلزله
«بم» و «زرند» چی شد
میگه: اَل------------و چ-------ی م-------یگی
میگم: اِنگار اونجا صدای توپ وتفنگ و تیر و ترقه میاد! نکنه این کماندوهای احمق اسرائیلی دستبکار شدن وزودتر از موعد حمله کردن ، این محسن رضائی که میگفت فعلأ خبری نیست
میگه: اَل------------و دااااااااارن میگیرن
ميگم : نگرانم کردی! بالاخره میخوای بگی اونجا چه خبره یا نه
میگه :بابا چهارشنبه سوتیه
ميگم :منظورت همون چهار شنبه سوري خودمونه ديگه
میگه :ببین من گوشام دارن سوت میکشن, درست نمیفهمم چی میگی ،ازبس اکليل سرنج و اِکس ترکوندیم گيج خوردم! يعني يه خورده گيجم ، .........اَل------------و ...........من در برم تا گیر نیفتادم ............. ولی جات خیلی خاليه اينجا

ميگم: خدا شفاتون بده
میگه:اَل------------------و

پی نوشت: چهارشنبه سوری هم چهارشنبه سوریهای قدیم


۱۳۸۳-۱۲-۲۳

یک دختر ایرانی ملکۀ زیبایی اروپا 2005 شد

برندۀ نهایی مسابقۀ انتخاب ملکه زيبايی اروپا در سال 2005 ديشب مشخص شد
از بین سی وشش دختر زیبا روی و خوش اندام شرکت کننده در کنکور زیبایی امسال اروپا که در فرانسه برگذار شد,خانم شرمينه شهريور شرکت کنندۀ آلماني که در سال گذشته هم به عنوان ملکه زیبایی آلمان شناخته شده بود به عنوان نفر اول اين مسابقه يا به عبارتي ملکه زيبايی اروپا در سال 2005 برگزیده شد
زيبارويان شرکت کننده از کشورهاي فرانسه , اسلواکي و الجزاير به ترتيب مقامهاي بعدي را کسب کردند
ناگفته نمونه که شرمينه شهريور, یک دختره 22 ساليه ايراني تباره - فرزند پدری ايراني و مادری آلماني- ودانشجوی علوم سیاسی از دانشگاه آخن هست
لينک به چند تا از عکسهای شرمينه شهريور
عکس1 * عکس2 * عکس3

فیلم مصاحبه با شرمینه 2004

۱۳۸۳-۱۲-۱۹

فکر کردن



يه وقتايي پيش مياد
که به همه چيز و هيچ چيز در آن واحد فکر ميکنم

حتي به خود فکر کردن هم فکر ميکنم


۱۳۸۳-۱۲-۱۸

مترجم متون پينگليسي / فينگليسي به پارسي دري


سلام
اين برنامه براي کمک به فارسي زبانان آواره اي نوشته شده که دست بر قضا کيبورد فارسي هم ندارند. از آنجا که همه عادت کرده ايم پينگيليش تايپ کنيم، ما اين برنامه را نوشتيم تا فارسي را از خطر انقراض نجات دهيم

...


همينطور که از اسم برنامه و توضيح مختصرش معلومه اين برنامه کمک ميکنه تا متنهاي نوشته شده
به پينگليش به فارسي تبديل بشه؛ به درد من که خيلي خورد چون با اين سرعت لاک پشتي که من تو تايپ دارم فارسي نوشتن برام همچين کار راحتي نيست و بعد از نوشتن چند خط معمولآ حوصلم سر ميره و عطای فارسي نوشتن را به لقایش ميبخشم
حالا چي شد که من دارم براي اين برنامه تبليغ ميکنم علتش اينه که:

اولآ :اين برنامه بر خلاف خيلي از برنامه های مشابهش که براي همين کار نوشته شدن کار ميکنه
دومآ : طرز کار باهاش واقعاً راحته
سومآ : و مهمتر از همه اينکه درصد اشتباهش در تبدیل حروف خيلي کمتره و زياد دري وري ترجمه نميکنه؛ بنا بر اين به تصحیح زيادي احتیاج نداره


اين پست را الان با کمک همين برنامه نوشتم
نه خداييش خوشمان آمد
دست نویسندش درد نکنه

لینک


۱۳۸۳-۱۲-۱۲

دوست من

ای دوست من ،من آن نیستم که مینمایم
نمودپیراهنی ست که به تن دارم ، پیراهنی بافته شده زجان که مرا ازپرسش های تو و تو را از فراموشی من در امان می دارد

آن«من»ی که در من است ،ای دوست در خانه خاموشی ساکن است و تا ابد همانجا می ماند،ناشناس و درنیافتنی

من نمی خواهم هر چه می گویم باور کنی و هر چه می کنم بپذیری ، زیرا سخنان من چیزی جز صدای اندیشه های تو و کارهای من چیزی جز عمل آرزوهای تو نیستند

هنگامی که تو می گویی «باد به مشرق می وزد» من می گویم «آری به مشرق می وزد» زیرا نمی خواهم تو بدانی که اندیشه من در بندباد نیست ، بلکه در بند دریاست

تو نمی توانی اندیشه های دریایی مرا دریابی ،و من هم نمی خواهم که تو دریابی .می خواهم در دریا تنها باشم

دوست من ، وقتی که نزد تو روز است ،نزد من شب است ، با این همه من از رقص روشنای نیمروزبر فراز تپه ها سخن می گویم ،و از سایه بنفشی که دزدانه از دره می گذرد : زیرا که تو ترانه های تاریکی مرا نمی شنوی و سایش بالهای مرا بر ستارگان نمی بینی ، و من گویی نمی خواهم که تو ببینی یا بشنوی . می خواهم با شب تنها باشم

هنگامی که تو به آسمان خودت فرا می شوی من به دوزخ خودم فرو می روم ، حتی در آن هنگام تو از آن سوی مغاک بی گذر مرا آواز می دهی «همراهِ من ،رفیقِ من »و من در پاسخ تو را آواز می دهم «رفیقِ من ، همراهِ من » ، زیرا من می خواهم که تو دوزخِ مرا ببینی. شراه اش چشمت را می سوزاند و دودش مشامت را می آزارد . ومن دوزخم را بیش از آن دوست می دارم که بخواهم تو به آنجا بیایی. می خواهم در دوزخ تنها باشم

تو به راستی و زیبایی ودرستی مهر می ورزی ، و من از برای خاطرِ تومی گویم که مهر ورزیدن به این ها خوب و زیبنده است . ولی در دلِ خودم به مهرِ تو می خندم . گرچه نمی خواهم تو خنده ام را ببینی. می خواهم تنها بخندم

دوستِ من، توخوب و هشیار و دانا هستی ، یا نه، تو عینِ کمالی، و من هم با تو از روی دانایی و هشیاری سخن می گویم . گرچه من دیوانه ام . ولی دیوانگی ام را می پوشانم .می خواهم تنها دیوانه باشم

دوستِ من ، تو دوست من نیستی ، ولی من چه گونه این را به تو بفهمانم ؟ راهِ من راهِ تو نیست ، گرچه با هم راه می رویم ، دست در دست

کتاب پیامبر و دیوانه

اثر جبران خلیل جبران

۱۳۸۳-۱۱-۲۹

پایان غیبت صغری

این اولین مطلبی هست که اینجا می نویسم وبا توجه به اینکه میدونم فعلآ اینجا ازبازدیدکننده و ویزیتور خبری نیست و به قول معروف پرنده توش پر نمیزنه و به عبارتی تعداد خوانندگانش منحصر میشه به من ،تصمیم گرفتم اونو اختصاص بدم به یه گفتکوی خودمونی و یه نفره با خودم :

سلام بی غم جان
الحق که علی بی غمی
بعد چندین و چند ماه زحمت کشیدی آپ دیت راخجالت زده کردی و یه کلیک ناقابل خرجش کردی و بالأخره دو خط اینجا نوشتی
!
ولی خوب همین حضور بی مقدمه و سرزدن مجدد من به اینجا نشونۀ اینه که هنوز فراموش نکردم که یه روزی به سرم زده بود و میخواستم بعد یه عمری همت کنم و با راه انداختن یه وبلاگ کوچیک توجمع بلاگر
به خانوادۀ بزرگ اهل قلم فارسی زبان دنیای اینترنت ملحق بشم

وبلاگنویس بشم و توی وبلاگ خودم گه گداری چند خطی به یادگار بر این صفحۀ بی نهایت اینترنت بنویسم

زمان این تصمیم گیری بزرگ تا ریخی هم احتمالآباید یکی ازهزاران شبی باشه که با وبگردی و وب خوانی به صبح رسوندم واززوربیکاری شایدم بی خوابی تصمیم گرفتم وقت بذازم واین وبلاگ رااینجا
راه بندازم تا حد اقل قدم اول را برداشته باشم

فردای اون شب تاریخی هم جناب علی بی غمی که خودم باشم به راحتی تمام ماجرای وبگردی شب گذشته واز جمله قصۀ دل دادن و قلوه _یا به عبارتی وبلاگ_ گرفتن شبانه با بلاگ اسپات را به کلی فراموش میکنه
در نتیجه این تساهل بزرگ تاریخی ، پروژۀ وبلاگنویسی درهمون قدم اول متوقف میشه و به همین موازات درِ وبلاگ تازه تاسیسش هم به مدت نامعلوم تخته
انتخاب قالب ،
تهیه کردن محتوا،به روزکردن وبلاگ و باقی قضایا هم حواله میشه به وقت گل نی
.........بگذریم

امشب میخواستم دستی به سروگوش این ستون نامرتب و گرد و خاک گرفتۀ
favoris
کامپیوترم بکشم و مرتبش کنم که بر حسب اتفاق نظرم به لینک اینجا افتاد
کلیک کردن همان و چشم بنده به جمال این علی بی غم بلاگرکه این مدت طولانی اینجا تنها مونده روشن شدن همانا و متآثر شدنم هم به همانا.
نتیجه این که جوزده شدم و تصمیم گرفتم بدینوسیله و از پشت این کیبورد حضور غیرفعال و مجددم را در صحنۀ وبلاگستان فارسی _حالا نه به همه ولی حدأقل به خودم_ اعلام کنم

ارادتمند حاضر در صحنه
علی بی غم

۱۳۸۳-۱۱-۲۸

قدم اول

first step

ثبت نام